نویسنده: فرج الله عفیفی





 

با توجه به این مهم که حدیث تکیه‌گاه تمامی علوم دینی از تفسیر و کلام، فقه و اصول، اخلاق و رجال است، در بیان علوم نظریه و تجربی نیز سهم بسزائی دارد، چنانکه در طب، هیئت و ریاضیات احادیث زیادی وارد شده است. حتی یک سلسله احادیث ضرب‌المثل در متون روائی دیده می‌شود که به احادیث تمثیله معروف و مشهور شده به صورت مجموعه‌هائی نظیر «امثال‌الحدیث» که مربوط به ائمه معصومین - علیهم‌السلام - می‌باشد به چاپ رسیده است...
... اگر بخواهیم به موقعیت حدیث اشاره کنیم و تعریف جامعی از آن ارائه دهیم می‌باید با توجه به نقش مهمّی که در بیان و فهم آنچه مربوط به اسلام می‌شود و تعیین کننده مسائل اعتقادی و وظائف عبادی، اجتماعی و سیاسی مسلمانی است. بگوئیم یا بنویسیم. پس اگر بخواهیم براساس این مبنا حدیث را تجلیل و تعریف کنیم و به موقعیت استثنائی آن بپردازیم باید توجه دهیم هیچ انس و جنی نمی‌تواند همانند حضرات چهارده معصوم - علیهم‌السلام - سخن بگوید، به فرموده‌ی علامه مجلسی که درباره‌ی فصاحت رسول خدا معتقد است: «آن چه از خطبه‌ها و جوامع کلم از آن حضرت نقل شده است هیچ انس و جنی نمی‌تواند همانند آن سخن بگوید و آن فراتر از توان انسان و فروتر از کلام خدای رحمان است» (1) همان نظریه‌ای که علاءالدین قوشچی حنفی به زبان آورده که «بلغاء گفته‌اند سخن علی فروتر از کلام خالق، اما فراتر از سخن مخلوق است». (2)
چون کلماتِ دور از تکلّف و سجع‌پذیر ائمه معصومین با معانی بلند عبارات، امتیازی است مربوط و مخصوص به آن ذوات الهی، باید احادیث معصومین - علیهم‌السلام - را با فراتر ازکلام خلق و فروتر از کلام خدا، تعریف و تجلیل کنیم. و به این حقیقت غیرقابل انکار اشاره نمائیم نورانیت و جذابیت سخنان ایشان که حدیث خوانده می‌شود چشم و دل عموم صاحب‌نظران را تسخیر کرده است، به طوری که در امتداد تاریخ مورد توجه کامل دانشوران، شاعران و سخنوران بوده و هست و صدها کتاب و رساله از مجموعه سخنان ایشان فراهم آورده‌اند. شیوه گفتار در احادیث معصومین جمع بین زیبائی و شیدائی الفاظ و کثرت معانی و انسجام آنها با روح هدف و روش ایشان اهمیت خاصی به آنها داده که هم‌شأن و هم‌مرتبت و هم‌منزلت آیات نموده است. چنان که امام صادق - علیه‌السلام - فرموده‌اند: از شما کسی فقیه به شمار نیاید مگر این‌که گوشه‌های [اشاره و کنایه ها] کلام ما را بداند؛ [زیرا] سخنی از سخنان ما بر هفتادگونه بر می‌آید». (3)
این واقعیت بیان کننده‌ی مهمّی پیرامون حدیث است که درک معنا و پی بردن به رموز و اسرار نهفته در آن، استنباط احکام و استخراج معارف از آن با نقل و روایت کردن احادیث تفاوت دارد. و چون درک مقصود و دست یافتن به هدف اصلی و مقصد نهائی که علت نقل حدیثی بوده برای غیر متخصص امکان‌پذیر نیست، باید توجه داشت رد و قبول آن نیز عهده‌ی هر محدث و ناقل و راوی حدیث ساخته نیست. به همین لحاظ اهل فن که از جمله فقهای عظیم‌الشأن می‌باشند، مراحلی را برای استدلال به حدیث بیان داشته‌اند: اطمینان به صدور، که با شناخت راویان برمبنای علم رجال صورت می‌گیرد. اطمینان به جهت صدور. اطمینان به ظهور در معنی مورد نظر. اطمینان به عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین احادیث و... می‌باشد.

حدیث

حامل سر امام و امامت

معصوم؛ انسان برگزیده‌ی الهی که او را با نام «انسان کامل» شناسانده، در مقام «اَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم» (4) بر آدم و اولاد او برتری داده شده، قرآن با «أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنْکُم» (5) اطاعتش را همانند اطاعت خدای تعالی واجب نموده است، خود را با «عندنا و الله علم الکتاب کله» (6) تعریف کرده، به اعتبار کلام علی مرتضی - علیه‌السلام - که فرموده: «ما من علم الا و انا افتحه» (7) هیچ علمی نیست، مگر ایشان آغاز کرده‌اند. (8)
تردیدی نیست این موقعیت با واقعیت «ابتدای همه‌ی اعمال و انتهای آن، معرفت ما است» (9) عنایت الهی می‌باشد که تمام خوبی‌ها را برای انسان همراه دارد؛ زیرا فرموده‌اند: «مَن منّ علیه بمعرفة اهل بیتی و ولایتهم فقد جمع الله له الخیر کله». (10) حدیث با چنین خصوصیت معصوم - علیه‌السلام - مانند کلام الهی است که به فرموده‌ی علی امیرالمؤمنین - علیه‌السلام - محل تجلّی خداوند سبحان است یعنی ذات اقدس الهی برای بندگانش تجلی کرده است. (11) با توجه به این کلام نورانی می‌توان «امرنا» معصومین در احادیث آن ذوات الهی را فراهم کرد و دانست این پیچیده که هر کس به اندازه‌ی مرتبت ولائی خود آن را درک کرده یا توضیح داده موقعیت آل محمد - علیهم‌السلام - است که فرموده‌اند: «آن را جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا مؤمنی که خدا قلبش را برای ایمان آزموده است تحمل نمی‌کند». (12) باید توجه داشت نفرموده‌اند نمی‌فهمد، اشاره نموده‌اند تحمل ندارد. چنان که آیة‌الله علامه مفسر جوادی آملی معتقدند: «بنابراین، «صعب» و «مستصعب» بودن حدیث ائمه - که در بسیاری از روایات آمده است - تنها به این معنا نیست که کسی توان فهمیدن آن را ندارد، بلکه به این معنا نیز هست که نگه‌داری اسرارشان بسیار دشوار است». (13)
به هر روی در شناخت «امرنا» که معصوم - علیه‌السلام - آن را با «صعب مستصعب» سخت و بسیار دشوار تعریف نموده، باید با توجه به آنچه که حضرات معصومین «امرنا» دانسته‌اند، آن را شناسائی کرد. در غیر این صورت اگر «امرنا» را همانطور که بعضی به طور مطلق «دستور و حُکم ما» ترجمه کرده، که با «سخت و بسیار دشوار است» مطابق نیست بخواهیم فهم کنیم، باید توجه داشته باشیم گرفتار توجیهات سلیقه‌ای امثال سید حیدر آملی که معتقد است «مؤمن امتحن الله قلبه لایمان» (14) در متن حدیث «جماعت صوفیه، شیعه‌ی حقیقی و مؤمن آزموده شده نامیده شده» (15)‌اند نشویم زیرا این غرض‌ورزی‌ها وسیله‌ای برای شیعه‌سازی تصوف صورت گرفته و امثال شهرام پازوکی وابسته به فرقه گنابادی با آن توجیه غلط جولان داده‌اند. (16) در صورتی که سید حیدر به لحاظ اغراض شخصی سعی داشته تصوف را به تشیع نزدیک سازد (17) و به همین جهت برخلاف متن حدیث براساس استنباط شخصی و غرضِ نزدیک نمودن تصوف به تشیع، صوفیه را شیعه حقیقی و مؤمن آزموده شده فرض کرده است.
به هر روی فهم صحیح از «ان امرنا صعب مستصعب» که جز فرشته مقرب و پیامبر مرسل و مؤمن آزمایش شده نمی‌پذیرد، بحث پیرامون آن ضروری و لازم است، و مسلماً غرض یعنی به کار نگرفتن فهم صحیح در چنین مهمّی مسیر استفاده از کلام معصوم - علیه‌السلام - را تغییر می‌دهد؛ که صوفیه گنابادی داده‌اند و تردیدی نیست، عده‌ای را به چنین تردستی ظاهراً مستند به حدیث اغفال کرده‌اند. در حالی که توجه به حدیثی دیگر «ان امرنا» را «امر دین» می‌شناساند که خداوند به رسولش واگذار کرده، تا آنچه را حلال کند حلال و آنچه را حرام کند حرام (18) باشد. و این که معصوم می‌فرماید: «فما فوض الله الی رسوله فقد فرضه الینا» آنچه را که خداوند به رسولش واگذار نموده به ما نیز اختیارش را مرحمت کرده است، (19) تردیدی نیست برای کسانی که قبول و رد ذهن علیل خود را معیار دین می‌دانند، با مثالِ «کاتولیک‌تر از پاپ» تعریف می‌شوند. پذیرفتن چنین منزلت و مرتبت و موقعیتی برای رسول خدا و امامان - علیهم‌السلام - ثقیل است. در صورتی که این اختیار معصوم از جمله مصادیق «ان امرنا صعب مستصعب» می‌باشد.
امام صادق - علیه‌السلام - فرموده‌اند: «امرنا سرّ مستور فی سرّ و سرّ مستسرّ و سرّ لایفیده الا سرّ و سرّ علی سرّ مقنّع بسرّ» (20) یعنی: «امر ما سرّی است پوشیده در سرّی و سرّی است که پنهانی می‌طلبد و سرّی که فایده نمی‌دهد او را مگر سرّ و سرّی است بر سرّ پوشیده شده به سرّ» این سرّ که به معنای کتمان (21) است به اسرار ولایت که خصوصیت افضلیت و اعلمیت معصومین - علیهم‌السلام - حتی بر پیامبران می‌باشد مربوط می‌شود؛ زیرا فرموده‌اند: «و ان عندنا سرّاً من سرّ الله و علماً من علم الله» (22) نزد ما سرّی است از اسرار الهی و دانشی است از دانش پروردگار.
آنچه درباره‌ی احادیث صعب و مستصعب از نظر گذشت و در صفحات بعد ملاحظه می‌نمائید را به ادعای علی تابنده که می‌آوریم تطبیق کنید قضاوت با شما، او می‌نویسد: «این لطائف عرفانی همان اسراری است که صعب و مستصعب است و جز قلب مؤمن ممتحن دیگران تحملش را ندارند». (23) و این تذکر ضروری است که بدانیم لطائف عرفانی همان بافته‌های سلیقه‌ای فرقه‌دارانی نظیر روساء گنابادیه است و لاغیر.
به هر روی با در نظر داشتن آنچه بزرگان اهل معرفت درباره‌ی سرّ و سرّ سرّ با سرّ مستسرّ فرموده‌اند و توجه به این توضیح که «هر عالی نسبت به دانی سرّ است و هر اعلا نسبت به اسفل، سرّ سرّ» (24) خصوصیت‌های مخصوص امام - علیه‌السلام - در مقام «هم مَوْضِعُ سِرّه» (25) می‌باشد که کملین شیعه از صحابه صاحب اسرار در زمان حیات معصوم به مقدار توجه و عنایت آن ذوات قدسی ظرفیت تحمل آن را پیدا می‌کنند و در عصر غیبت شیعیان خالص الولایه با مقدار فنای در ولایت نصیب می‌برند. و این به لحاظ مذهب افراد شجره صوفیه و آداب و سنن آنان که در تشیع جایگاهی ندارد، به آن مربوط نمی‌شود.
پس «امرنا» همان اسراری است که چون غیر ذات الهی کسی بر آن آگاهی ندارد، خدای تعالی «عالم‌الاسرار» و «عالم‌الغیب» خوانده شده است. و به اعتبار احادیثی نظیر: «معاشِرَ النّاسِ ما مِنْ عِلْمٍ إلا وَ قَدْ اَحصاهُ اللهُ فِیَّ» (26) خداوند، هیچ علمی نیست که به پیامبر اکرم عطا نکرده باشد. رسول خدا می‌فرماید: «وَما مِنْ عِلْمٍ إلا عَلّمْتُهُ عَلیّاً» (27) هیچ علمی باقی نماند جز آن که آن را به علی تعلیم کردم؛ چنان که فرموده است چیزی از ملک و ملکوت از نظرش پنهان نیست (28) و به زمین و آسمان احاطه علمی داشته است. (29) در نهج‌البلاغه ملاحظه می‌کنیم که فرموده است: «در دانش ناآشکاری فرو رفته‌ام و از علومی آگاهی دارم که اگر بر زبان آرم، شما مانند ریسمانی سست و لرزان که در چاه عمیق آویخته است به لرزه و اضطراب در می‌آیید، سخت آشفته شده می‌لرزید». (30)
امام صادق - علیه‌السلام - این علوم را که اسرار حاوی گوهرهای گرانبهای الهی است و پدر بزرگوارشان با «ان حدیثنا صعب مستصعب = همانا حدیث ما سخت و دشوار است» (31) تعریف کرده‌اند، «حدیث ویژه» خوانده‌اند که حتی انبیاء و فرشتگان و انسان‌های امتحان داده شده نیز تحمل نمی‌کنند. (32)
این احادیثِ حامل اسرار که بیان کننده شأن استثنائی ائمه معصومین در آفرینش است، به اعتبار جوابی که علی بن ابیطالب - سلام‌الله علیهما - به سؤال اصبغ بن نباته و میثم درباره‌ی «ان حدیثنا صعب مستعصب» داده‌اند، همان سؤال ملائکه در ماجرای خلقت حضرت آدم است. که خدای تعالی در جواب فرمودند: «اِنّی اَعلَمُ ما لاتَعلَمُونَ». (33)
یا همان تحیر و حیرتی است که موسای غیر از موسی پیامبر - علیه‌السلام - در مقابل عملکرد خضر گرفتارش شد. (34) چنان که وقتی امام - علیه‌السلام - به ابوصامت می‌فرمایند: «در میان احادیث ما چیزهائی هست که نه ملک مقرب تاب تحمل آن را دارد و نه نبی مرسل و نه عبد مؤمن» او می‌پرسد پس چه کسی می‌تواند آن اسرار را تحمل کند؟ حضرت می‌فرمایند: «نحن نحتمله = خودمان». (35)
از امام هادی - علیه‌السلام - نیز وقتی درباره علت این خصوصیت سؤال می‌شود که چرا ملک مقرب و نبی مرسل و مؤمن امتحان داده، نمی‌توانند تحمل کنند؟ می‌فرمایند: «منظور این است که ما مخزن علوم و اسرار هستیم امّا دیگران مجرای آن، ما می‌توانیم علوم را در خود نگه داریم ولی آنها قدرت نگهداری ندارند به افراد دیگر انتقال می‌دهند» (36) و بعضاً موجب زحمت خود و ائمه طاهرین می‌شوند.
با چنین موقعیتی که برای «امرنا صعب مستعصب» قائل شده‌اند، تعجب در این است که افرادی مانند شهرام پازوکی‌ها وابسته به تصوف فرقه‌ای مدعی هستند آن مؤمنی که آزمایش شده است و «حدیث سخت و دشوار» را تحمل می‌کند صوفیه هستند!!! در صورتی که این ادعا برای اولین بار توسط سید حیدر آملی با توجیه سلیقه‌ای او مطرح شد. و این ادعا با سرنوشت ایمانی صوفیه که از عصر امام صادق - علیه‌السلام - در خدمت مخالفان اصل ولایت با امامت بوده‌اند و پدیده‌ی ولایت بدون امامت را به صورت‌های گوناگون رواج داده‌اند سازش ندارد. در حقیقت به استناد مستندات غیرقابل انکار تاریخ صوفیه اگر هم در زمره‌ی مؤمنان بوده‌اند کسانی به شمار می‌رفته‌اند، در آزمایش الهی برای حمل اسرار ولایت موفق نبوده‌اند؛ زیرا علاوه بر این که نسبت به امامت روش امویان و عباسیان را داشته‌اند، در زمره‌ی کسانی هستند که ولایت را تعمیم داده، غیر معصوم را در مقام ایشان مطرح نموده‌اند. خلفاء جور، غاصبان خلافتِ مخصوص اوصیاء رسول خاتم را «امیرالمؤمنین» خوانده، صوفیان را نیز با لقبِ «ولی» در همان مقام قرار داده‌اند، امت را از امام دور نموده، به مرجعیت بدلی رسمیت داده‌اند. مهم‌ّتر طبق گزارش تاریخ برائت از دشمنان امامت نداشته‌اند؛ چنانکه نوشته‌اند: «تشیع برخی صوفیان در این دوره در معنای کلامی آن نیست، بلکه به معنای قبول اصل ولایت بوده، اما به حد تبرای برخی خلفاء و صحابه نمی‌رسد.» (37) و این با کلام امام صادق که فرموده‌اند: «کسی که ادعای دوستی و محبت ما را دارد و از دشمنان ما برائت نمی‌جوید، در اظهار دوستی ما صادق نیست.» (38) منافات دارد، علاوه بر این خصوصیت‌های غیر شیعی سران صوفیه افرادِ معلوم‌الحالی مانند حسن بصری را که ارتباط تنگاتنگ با امویان داشته‌اند (39) سر سلسله قرار داده‌اند، یا برای امثال جنید بغدادی که بر مذهب اهل بیت نبودند، ادعای نیابت خاصه امام قائم غائب - ارواحنا فداه - کرده‌اند. (40)
به هر روی، «امرنا صعب» را توضیح می‌دادیم: امام باقر - علیه‌السلام - به شاگردان خود فرموده‌اند: «اگر زبانتان کنترل شده بود و ترس از افشای اسرار نمی‌بود، به هر کسی همه آنچه را که به نفع یا به ضرر اوست، می‌گفتم». (41) علاوه بر مقامی که ابوذر همانند سلمان فارسی به مرتبه «منا اهل بیت» (42) مشمول عنایت: «یا اباذر! انک منا اهل بیت» (43) گردیده و علی امیرالمؤمنین - علیه‌السلام - در حق او فرموده: «ابوذر از علوم و معارفی برخوردار است که مردم از آن عاجز هستند»، (44) درباره‌اش فرموده‌اند: «والله لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله» (45) به خدا اگر ابوذر می‌دانست در قلب سلمان چه چیزی وجود دارد او را می‌کشت. در چنین جایگاهی صوفیه‌ی معلوم‌الحالِ راه از اهل بیت جدا کرده را چه زهره که بر فرض محال اگر مؤمن آزمایش شده هم باشند - که نیستند - تاب و توان تحمل «احادیث ویژه» را داشته از کملین یا حتی خادمان شیعه مقدم بوده، بتوان با اینگونه دعاوی سلیقه‌ای و مصلحتیِ ولو امثال سید حیدر آملی که مورد احترام عده‌ای است، آنان را از ننگ مخالفت با امامت پاک کرد و در مقامی قرار داد که جایگاه شخصیت‌هائی نظیر جابربن یزید جعفی است. با تمام منزلتی که تحمل اسرار امامت داشته، به امام باقر - علیه السلام - عرضه می‌دارد: گاهی عظمت آن اسرار مرا به حالتی شبیه جنون گرفتار می‌سازد. و امام می‌فرمایند: به صحرا برو گودالی حفر کن سر خود را داخل آن نموده بگو محمد بن علی بن من چنین حدیث کرد. (46) باید توجه داشت این فرموده دلالت دارد که فردی شایسته شنیدن احادیث «صعب مستصعب» وجود نداشته است.
در این صورت تردیدی نیست لازمه‌ی انتخاب شدن جهت «امرنا صعب مستصعب» شناخت موقعیت «کُلنا محمد» است که با «فما شی و منه الاّ و انتم له السبب و الیه السبیل» (47) تعریف شده‌اند. و انسان را در فهم «خَلَقَ لَكُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» (48) آنچه را در زمین هست برای شما خلق کرد، یاری نموده، وسیله‌ای است برای درک واقعیت «لولا انا و انت یا علی، ما خلق الله الخلق» (49) که صوفیه برخلافِ فهم این حقیقت راه ریاضاتی را طی کرده‌اند. البته به لحاظ تأثیربخشی آن ریاضیت‌ها توانسته‌اند اموری را که دیگران از انجامش عاجزند به نمایش درآورند؛ مانند آنچه درویشان شاذلیه و قادریه انجام می‌دهند. که این با کرامتِ دوستداران آل محمد - علیهم‌السلام - دو مقوله‌ای مانند شیطنت نفس و عنایت ولایت با امامت است.

دستور کتمان احادیث ویژه

از چه کسانی است

موضوع مهمّی که در ارتباط با احادیث صعب و مستصعب بیش از هر مطلبی نظر خواننده و جوینده چیستی «امرنا» را جلب می‌نماید مسأله دستور کتمان این دسته از روایات صحیح‌الصدور است که سرّ بودن احادیث ویژه را ثابت می‌کند، آن هم اسراری که ائمه طاهرین - علیهم‌السلام - فاش کردن آن را معادل انکار حق خود دانسته (50) و توجه داده‌اند: خداوند آسیب آهن [اسلحه] را به [فاش کننده آن] می‌چشاند. (51) حتی فرموده‌اند: هر کس حدیث ما را فاش کند عمداً ما را به قتل رسانیده است. (52)
تردیدی نیست اقوالی مانند «انکار حق ما» یا به «قتل رساندن ائمه» که نتیجه فاش کردن احادیث صعب مستصعب دانسته‌اند، این حقیقت غیرقابل انکار را تفهیم می‌کند که اسرار زندگی، وقایع روزمره دوران حیات ائمه نبوده است؛ زیرا اینگونه اسرار سلب کننده‌ی ایمانِ فاش کننده نیست که فرموده‌اند: «مَنْ اَ ذاع عَلَیْنا حَدِیثَنا سَلَبَه اللهُ الایمان» (53) باشد، آن هم در حدی که «کِتمانُ سِرّنا جِهادُ فِی سَبیلِ اللهِ» (54) پوشاندن راز ما جهاد کردن در راه خداست.
به همین اعتبار است که مفاخر علمی شیعه از این گونه روایات مُلهم شده‌اند، «صعب و مستصعب بودن حدیث ائمه که - در بسیاری از روایات آمده است - تنها به این معنا نیست که کسی توان فهمیدن آن را ندارد، بلکه بدین معنا نیز هست که نگهداری اسرارشان بسیار دشوار است.» (55) پس همانطور که به حُکم «وَ حَفَظَّة لِسِرِّه» (56) خداوند معصومین را حافظان سرّ خود قرار داده، عده‌ای - که مؤمنان آزمایش شده‌اند - برای اسرار معرفتی حضرات «کُلنا محمد» - چهارده معصوم - علیهم‌السلام - انتخاب شده‌اند که مانند فرشتگان مقرب و انبیاء مرسل حامل و حافظ آن باشند. و همچنان که فرموده‌اند: «إن أمرنا صعب مستصعب علی الکافرین» (57) حمل و تحمل اسرار ائمه معصومین برای کسانی که کافرِ به مقامات و خصوصیات آن ذوات قدسی هستند غیر ممکن است. دستور داده‌اند اگر این گونه احادیث ویژه آل عصمت به شخصی رسید و برایش قابل فهم نبود «نگوید این حدیث چگونه صادر شد یا چگونه است و چگونه خواهد بود؟» زیرا «این چون و چراها، شرک‌آور است». (58)
به هر روی آنچه باید در کنار این مهمّات مورد دقت قرار گیرد، کسانی هستند که تاریخ آنان را در زمره‌ی آنهائی شناسانده که نتوانسته‌اند به حریم شناخت اسرار آل بیت نزدیک شوند - که بر اثر گزارش‌های تاریخ می‌توان به صورت زیر دسته‌بندی کرد:
1 - کسانی که از عصر نبوی تحمل رهبری و مرجعیت دینی آل فاطمه و علی بن ابیطالب - علیهم‌السلام - را نداشته‌اند و با به رفیق اعلی رفتن پیامبر اکرم آن همه بغض و کینه را آشکار نمودند.
2 - امویان و عباسیان می‌باشند که اگر به حاملان اسرار معرفتی ائمه دست می‌یافتند بدون چون و چرا ایشان را به شهادت می‌رساندند.
3 - مسلمان نمایانی که نامحرمان و مخالفان خاندان ختمی مرتبت به شمار می‌رفتند و به لحاظِ نفاقِ با اصل امامت از محرمان و مشاوران، بل مقربان و بعضاً حاشیه‌نشینانِ مجری طرح‌های امویان و عباسیان بودند. وابستگان به این گروه‌ها همان کسانی بودند که اسلام را پاره پاره کرده به صورت فرقه فرقه درآوردند و طبق گزارش تاریخ تصوف آورانِ به اسلام از این گروه بوده‌اند. (59) و لذا یک سند ولو ضعیف که به اصطلاح اهل حدیث خبر واحد باشد در دست نیست که یک تن از صوفیه در مقام و مرتبت صاحب سرّی به ائمه معصومین - علیهم‌السلام - نزدیک بوده، راوی احادیث صعب مستصعب شناخته شده باشند.
و اگر به اسناد بعضی از افرادِ وابسته به تصوف فرقه‌ای، اشخاصی نظیر بایزید بسطامی، معروف‌بن فیروزان کرخی و جنید بغدادی نام برده شده‌اند، به این توجه می‌دهیم خوشبختانه با تحقیقات صورت گرفته (60) افسانه بودن ارتباط این افراد با ائمه زمانشان ثابت شده است و اگر ارتباطی نیز بوده مانند حسن بصری است، او در حالی که با حاکمان بنی‌امیه نظیر حجاج بن یوسف ارتباط نزدیک داشته، با چهار امام نیز معاصر بوده است. و مهمّ این که در زمره‌ی مخالفان ائمه شناخته (61) شده است. چنان که حضرت آیة‎الله العظیمی حاج سید علی خامنه‌ای - مدظله العالی - با دقت نظری که نسبت به وقایع تاریخ دارند و زبانزد خاص و عام است می‌فرمایند: «امام صادق در یک حدیث فرموده‌اند: هذا ابوحنیفة له اصحاب و هذا الحسن البصری له اصحاب (62) ابوحنیفه اصحاب دارد، حسن بصری اصحاب دارد. پس، چرا [حکومت استکبار وقت] به آنها کار ندارند؟ چون می‌دانند که آن حضرت داعیه‌ای امامت دارد؛ اما آنها [ابوحنیفه و حسن بصری] داعیه‌ی امامت نداشتند. ابوحنیفه داعیه‌ی امامت نداشت. این علمای معروف اهل سنت - محدثان و فقهایشان - داعیه‌ای امامت نداشتند. اینها امام زمان را که هارون، منصور و عبدالملک بود، قبول داشتند» (63) دقت کنید فرموده‌اند: ابوحنیفه حسن بصری هارون و منصور و عبدالملک را امام زمان خود می‌دانستند. در این صورت ادعای سید حیدر آملی و کسانی که از اظهارات او استفاده کرده مدعی شده‌اند صوفیه همان مؤمنانی هستند که خداوند قلب آنها را به ایمان آزمایش نموده، دلیلی برای این ادعا نداشته‌اند؛ در معنا مصداق خارجی ندارند که ارائه دهند این صوفی، حامل احادیث صعب مستصعب بوده سپس ادعا کند صوفان همان مؤمنانی می‌باشند که قلبشان به ایمان آزمایش شده است.
اصولاً زندگی صوفیانی مانند معروف کرخی، حبیب عجمی، داود طائی، جنید بغدادی، سری سقطی را با قصه‌های شاخدار توأم کرده‌اند (64) که این نقص بزرگ را در لابه‌لای هیجان‌انگیزی قصه‌ها پنهان کنند. یا درباره مذهب نعمت‌الله کرمانی که فرقه نعمةاللهیه به نام او شهرت یافته چون او خود را سنی معرفی کرده است (65) چنان دچار مشکل شده‌اند که «مذهب جامع» (66) و «مذهب عشق» (67) در اشعار او را وسیله قرار داده‌اند تا ننگ مخالفت او با «اسلام اهل بیت» را توجیه کرده باشند. زیرا او مذهب جامع را در مقابل «مذهب ناقص» که به نظرش شیعه یا هر کدام از مذاهب چهارگانه عامه است بنا نهاده در حقیقت، نعمت‌الله کرمانی نه مذهب شیعه دارد نه سنی بلکه مذهبی اختراعی فراهم آورده که جامع شیعه و مذاهب چهارگانه اهل تسنن است. در صورتی که سلطان حسین تابنده برخلاف اظهارات نعمت‌الله کرمانی درباره‌ی او و فرزندش مدعی می‌شود عموماً شیعه اثنی‌عشری بوده‌اند!!! (68)
و اگر خواننده‌ای از ما دلیل بخواهد شما برای ادعای اینکه سران صوفیه سدی بین امت و امام زمان خود بوده‌اند ارائه نداده‌اید، توجه می‌دهیم؛ اولاً به استناد مسانید و متون رجالی صوفیه تمامی کسانی که حلقه‌ی اتصال دهنده‌ی شجره‌های موجود صوفیه به امامت مطرح شده‌اند دارای مذهب غیر اهل بیت بوده‌اند. (69) ثانیاً چه دلیل مهم‌تر از این که صوفیه به آن اصرار دارند در عصر هر امامی صوفی مدعی ارشاد بوده و فرقه‌ای به نام اوست، با چنین ادعائی مانع رجوع اتباع خود به امامِ بعد از امامی شده‌اند که در مقام امامت قرار داشته است. به لحاظ رفع و دفع چنین ننگ و بی‌آبروئی بوده که دست‌اندرکاران گروهک گنابادی برخلاف شاخه‌های دیگر فرقه نعمة‌اللهیه شجره شعبه گنابادیه را با اینکه به حضرت علی بن موسی‌الرضا - علیه‌السلام - ختم می‌شود (70) بدون هیچ جهت و دلیلی به امام زمان - ارواحنا‌فداه - رسانده (71) از حضرتش تا امام رضا - علیه‌السلام - ادامه داده‌اند. در صورتی که این اقدام نیز با ننگ ادعای نیابت خاصه که در مذهب تشیع جایگاهی ندارد توأم است و عملکرد فرقه گنابادیه را به فتنه‌ی علی محمد شیرازی که مدعی بابیت شد شبیه می‌سازد.

دستور

احیا امر آل محمد

توجه به متن احادیث موضوع آن را مشخص و آن را دسته‌بندی موضوعی نموده، تردیدی نیست تمامی آنچه در فنون مختلف دینی و جهات گوناگون اسلامی به صورت حدیث در اختیار است از جمله «امر آل محمد» - علیهم‌السلام - محسوب می‌شود که باید با نشر آن «امر» ائمه طاهرین را زنده نگاه داشت. ولی در متون روائی با احادیثی برخورد می‌کنیم که تأکید شده است بعضی از احادیث وارده به طور عمومی در اختیار تمامی طبقات قرار نگیرد. چنانکه امام صادق - علیه‌السلام - می‌فرمایند: «شخصی که حدیث ما را به هر کسی می‌گوید از ما نیست». (72) یا امام باقر - علیه‌السلام - فرموده‌اند: «اگر زبانتان کنترل شده بود و ترس از افشای اسرار نمی‌بود، به هر کسی همه‌ی آنچه به نفع یا به ضرر اوست می‌گفتم». (73) از این کلام مبارک فهم می‌شود امام - علیه‌السلام - نیز به طبقه‌بندی احادیث و امت اسلامی در تحمل آن توجه داشته‌اند و بدون تردید احادیثی که بیان کننده‌ی اسرار معرفتی آل محمد - علیهم‌السلام - است نباید در اختیار همگان قرار گیرد. بنابر استنباط علامه مفسر آیت‌الله جوادی آملی این راز پوشیدن در مقابل بیگانه و نامحرم است و این بیگانه: «گاهی غیر مسلمان و غیر شیعه است و گاهی شیعه‌ی متوسط و کامل و حتی شیعه‌ی اکمل» (74) می‌باشد.
ولی آنچه توجه داده شده است این مهمّ می‌باشد که معصومین - علیهم‌السلام - احیاء «امر» آل محمد را در نقل حدیث دانسته، دستور داده‌اند: «حَدَّثوا عَنَّا وَ لا حَرَجَ، رَحِمَ‌الله وَمَنْ اَحْیا اَمْرَنا» (75) «از جانب ما حدیث نقل نمائید خالی از اشکال است، خدا بیامرزد کسی را که امر ما را زنده نگاه می‌دارد». و این شامل تمامی طبقات احادیث می‌شود. جای دیگر هم که دستور می‌دهند «تحادَثوا العِلْمَ» دانش را مباحثه نمائید. باز فرموده‌اند: «و بالحَدیثِ اِحیاءُ اَمْرِنا» با حدیث امر ما زنده شود. (76) و این به وسیله احادیث در فنون مختلف دینی است.
حتی حضرت ختمی مرتبت فرموده‌اند: «خیر الناس بعدنا من ذاکر بامرنا» بهترین مردم پس از ما، کسانی هستند که امر [ولایت] ما را گفت و گو می‌نمایند. (77) و اگر بخواهیم احیاء امر آل محمد - علیهم‌السلام - را به لحاظ ادعای سید حیدر آملی، که صوفیه همان مؤمنینی می‌باشند که قلبشان به ایمان آزمایش شده ربط دهیم، باید به متون بازمانده از صوفیه رجوع نمائیم، که بعد از دقت در میراث بازمانده آنان، توجه می‌دهد میراث صوفیه تا قبل از صوفیه مصداق «ذکر عندونا من ذکر الشیطان» (78) بوده است. علاوه مروری بر آثار صوفیه انسان را به یاد کلام امام صادق - علیه‌السلام - می‌اندازد که فرموده‌اند: «مردم را به دوستی ما نمی‌کشانند، با ما دشمنی می‌کنند و ولایت ما را نمی‌پذیرند، ما را خوار کرده، مردم را از اطراف ما پراکنده می‌کنند، ایشان در حقیقت دشمنان ما هستند، و سزاوار آتش جهنم و عذاب سوزناکند» (79). چنانکه دقت به خصوصیت‌های صوفیه این را ثابت می‌کند. تهمت خرقه پوشاندن ائمه بر دشمنانشان، امثال حسن بصری که مذهب غیر اهل بیت را داشته‌اند، یا این که غیر را برایشان ترجیح داده به خلافت انتخاب کرده، حتی به دیگران خطاب «امیرالمؤمنین» نموده‌اند. و اگر یادآور شوند به روزگار ما روساء و اتباع فرقه‌های صوفیه شیعه‌اند، با دو تذکر توجه می‌دهیم:
اولاً؛ صوفیان معاصر با شجره‌هایی که به بی‌اصالتی تصوف فرقه‌ای در اسلام به تصور خام خود مشروعیت می‌دهند، نسبت فرقه‌ای خود را به همان دار و دسته از متصوفه متصل می‌سازند که در مقابل امامت قرار گرفته بودند، در معنا اصل همان تصوف بدون ولایت با امامت است.
ثانیاً؛ موضوعاتی نظیر ادعای قطبیت آن هم براساس مهدویت نوعیه و ابداع طرح ولایت جزئیه با نام ولایت قمریه. و اینکه روساء صوفیه دارای ولایت جزئیه به نام قمریه‌اند و حلقه اتصال بین عالم وجود با امام زمان - ارواحنا‌فداه - می‌باشند؛ که با ابداع رکنیت در فرقه شیخیه تفاوتی ندارد. در صوفیه به نام قطب و در شیخیه با نام نوکر مقرب، نسبت به هر مقامی دینی ناطق واحد است. (80) یا اخذ بیعت اسلامی مربوط به امامت و حکومت ائمه طاهرین - علیهم‌السلام - در ایام غیبت کبری که تبعیت از فرمان ارجاع به روات احادیث، همان بیعت محسوب می‌شود. و موضوعات دیگر، بیان کننده‌ی این حقیقت است که چیزی در تصوف امروز فرقه‌ای و دیروزهای آن تغییر پیدا نکرده، با فرق این که صوفیان معاصر شیعه‌ی شناسنامه‌ای می‌باشند.

احیاء امر آل محمد

احیاء امر الهی است

چون به استناد و اعتبار حدیث «ثقلین» قرآن و عترت دو جلوه از یک حقیقت و دو نمود از یک واقعیت هستند، در معنا این یگانگی در عرصه‌ها و اوصاف گوناگون بروز و ظهور کرده است. امّا با توجه به «قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ» (81) اگر دوست دارید محبوب خدا شوید از من که حبیب خدا هستم تبعیت کنید، خدا شما را دوست خواهد داشت، تردیدی نخواهد بود آنچه معنای «امرنا» معصوم - علیه‌السلام - است به اعتبار فرمایش امام صادق - علیه‌السلام - که فرموده است: «ولایتنا ولایة الله التی لم یبعث نبی (82) الا بها» (83) ولایت ما، ولایت خداوند است که هیچ پیغمبر جز با اقرار به آن، نبوت نیافت. چنانکه علی بن ابیطالب - سلام‌الله علیهما - به اصبغ بن نباته فرموده‌اند: «إنّ ولیّنا ولی‌الله» (84) اهل ولایت ما، ولایت خدا را داراست. به لحاظ چنین ربط است که پیامبر اکرم منکر حدیث نبوی را تکذیب کننده‌ی سه نفر دانسته، فرموده: «مَنْ بَلَغهُ عَنَّی حَدِیثٌ فَکَذَّبَ بِهِ فَقَدْ کَذَّبَ ثلاثَه: اَلله، وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِی حَدَّثَ بِهِ» (85) هر کسی حدیث مرا بشنود و آن را دروغ داند سه نفر را تکذیب کرده است: خدا، رسول خدا و کسی که حدیث را به او گفته است». امام صادق - علیه‌السلام -، هم آنجا که درباره‌ی روات دروغگو نظر می‌دهند فرموده‌اند: «اگر دروغ گفته باشد به یقین بر خدا و رسول او دروغ بسته است» به این نیز توجه داده‌اند حدیث معصومین کلام‌الله است؛ چنان که در خاتمه همین حدیث فرموده است «ما وقتی که سخن می‌گوئیم؛ نمی‌گوئیم فلان گفته است، بلکه می‌گوئیم «قال الله و قال رسول الله» (86) سپس آیه 60 سوره زمر را خوانده‌اند که توجه می‌دهد هر کس به خدا دروغ بندد با صورت تیره و سیاه دیده می‌شود. جای دیگر فرموده‌اند: «حدیث من، حدیث پدرم؛ و حدیث پدرم، حدیث جدم و حدیث جدم، حدیث حسین و حدیث حسین، حدیث حسن و حدیث حسن،‌حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین، حدیث رسول خدا - علیهم‌السلام - و حدیث رسول الله قول الله عزوجل است». (87) و لذا به نقل سند احادیث سفارش نموده‌اند. چنانکه علی مرتضی - علیه‌السلام - می‌فرماید: «حدیث را با سندش بگوئید که اگر راست باشد در آخرت شریک ثواب راویان باشید و اگر نادرست و باطل باشد گناه آن به عهده‌ی صاحب آن خواهد بود». (88)

پراکنده‌گوئی صوفیه

حیفم آمد از کنار این مهم در ارتباط با صوفیه که سخنانی - در حقیقت دعاوی پهن و دراز - رمزوار در لابه‌لای نوشته‌های خود نموده‌اند بدون تذکری ولو فشرده و کوتاه بگذرم.
از آنچه صوفیه در ارتباط با مسأله «ولایت» عنوان کرده‌اند، مهمّاتی فهم می‌شود که در تشیع روح اسلام ناب محمدی، مذهب معتقدان به قرآن و عترت، در حقیقت پیروان فرمان همیشگی «ثقلین» جایگاهی ندارد؛ زیرا اگر آنچه را مدعی شده‌اند مخصوص صاحبان عصمت کبری نباشد - که هست - در انحصار اصحاب صاحب سرّ است که دیگران حتی بعضی از صحابه را در آن حریم راهی نیست. چنان که توجه به حدیث شریف «صعب مستصعب» (89) این را ثابت می‌کند. زیرا فرموده‌اند آنچه مربوط به آن ذوات الهی می‌شود جز ملک مقرب، پیامبر مرسل و مؤمن آزمایش شده تاب آن را ندارد. در دو مقامِ ملک و پیامبر کسی را جرأت ادعائی نیست،‌ درست برخلاف «مؤمن» که راه برای مدعیان یا مدعی هموار است تا ادعا کنند در زمره‌ی مؤمنانِ آزمایش شده می‌باشند. در صورتی که این مقام برای هربی سر و پائی هموار و سهل‌الورود نیست. چون که ایمان آزمایش شده هم دارای مراتب و درجاتی است که این مانع دعاوی بی‌ربط و گزافه‌گوئی‌های صوفیانه می‌شود. زیرا مؤمن آزمایش شده‌ی منظور در کلام معصوم - علیه‌السلام - که همشأن پیامبر مرسل و ملک مقرب بر حریم حدیث صعب مستصعب در حقیقت «امر» آل محمد - علیهم‌السلام - راه دارد در مرتبه اعلای ایمان قرار دارد که هر مؤمنی از مؤمنان را ولو آزمایش هم شده باشد به دو جهت در آن حریم راهی نیست، نخست این‌که آزمایش مراتبی دارد، آزمایشی که در حضور امام صورت می‌گیرد؛ مانند حبیب‌بن مظاهر یا مسلم‌بن عوسجه، را گل سرسبد می‌سازد، امتحان است. آزمایشی هم که به اصطلاح عوام، پاکدامنی فرد را ثابت می‌کند، آزمایش محسوب می‌شود. من‌باب مثال، قطب صوفی در مصرف نذورات فرقه‌ای تمامی جهات مصرف را مراعات می‌کند، آن هم در این حدّ و موقعیت چون تریاکی نیست نذورات و عشریه خرج تأمین مصرف وسائل تریاک نمی‌شود - هر چند به مصارفی می‌رسد که کمتر از این نوع مصرف نیست - گرچه ادعای قطبیت با تمام آنچه برای خود قائل است و مردم را با فریب وادار به پذیرفتن آن اراجیف می‌کند خود نتیجه زشتِ آزمایشی می‌باشد که شده است. نوعی آزمایش با نتیجه مثبت است. علاوه این آزمایش در عصر امامت و دوران غیبت، با این هر دو آزمایش تفاوت دارد. در حقیقت آزمایش مؤمنی که مانند حسن بصری، و جنید بغدادی عصر امامت را درک نموده است از صراط وظیفه در ارتباط با امام و امامت منحرف نشده است؛ درست مانند دوران جنگ تحمیلی که با انواع آزمایش‌های ایمانی توأم بود؛ مثلاً تاجری که از کمک‌های مالی دریغ نمی‌کرد لکن حاضر نبود در شهری زندگی کند که گاهگاهی مورد تهاجم هوائی دشمن قرار می‌گیرد. با آزمایشی که سربازی شهادت روی مین را شجاعانه می‌پذیرد بسنجید، تفاوت آنها را در می‌یابید.
به هر روی صوفیه در ارتباط با این نوع مقامات که مخصوص ملک مقرب، نبی مرسل و مؤمن آزمایش شده است ادعائی ثابت نداشته‌اند - توجه داشته باشید نوشتیم ادعا - که این تلون و چندگونه‌گوئی در دعاوی آنان دو حقیقت غیرقابل انکار را ثابت می‌کند: اولاً بی‌اصالتی هویت دینی آنان. ثانیاً چون مدعی مرتبت و منزلت معصوم - علیه‌السلام - شده‌اند، اهل ایمان نیستند، چه رسد به این که ادعا شود: «این جماعت، یعنی صوفیه کسانی هستند که شیعه‌ی حقیقی نام دارند و مؤمن ممتحن می‌باشند» (90) زیرا اعتقاداتی - که ذیلاً اشاره می‌شود - مغایر ضابطه شیعه بودن است. در حقیقت مگر می‌شود با انحرافاتی که از امثال حسن بصری، سفیان ثوری یا جنید بغدادی ضبط تاریخ است، به استناد نظریه‌ی شخصی - آن هم مانند سید حیدر آملی که متهم به تشیع‌سازی برای تصوف است - صوفیه را مؤمن آزمایش شده بدانیم؟! و عجیب‌تر در این ادعا می‌باشد شهرام پازوکی می‌نویسد: «به صرف اقرار زبانی به شهادتین نمی‌توان کسی را مسلمان حقیقی خواند، با اقرار به ولایت و امامت علی بن ابی‌طالب او را نمی‌توان شیعه حقیقی دانست، اقرار زبانی به شهادت ثلاثه و انتحال ظاهری اولین مرتبه از مراتب اسلام و تشیع است». (91) ولی صوفیانی که مدعی ولایتِ مخصوص امامت شده‌اند از حدّ مسلمانی و شیعه بودن تجاوز کرده، آنها را مؤمن آزمایش شده می‌داند، که حامل اسرارِ صعب مستصعب می‌باشند. در صورتی که این نوع دعاوی دراز و پهن را مانند همان بت عیاری دانسته‌اند که عیبش هر دم به شکلی درآید می‌باشد. پشت وانت باری نوشته بود 8=2×2 سپس اضافه کرده بود کی به کیه. نه، نویسنده یا گوینده این اراجیف باید بدانند آنقدرها هم هرج و مرج نیست که هر وابسته به هر بیگانه‌ای هرچه بگوید پذیرفته شود. به هر روی از آنچه شرح می‌دادیم دور افتادیم، به این توجه می‌دادیم که صوفیه در ارتباط این ادعا طبق آنچه ذیلاً می‌آوریم مبتلا به تلون و چند‌گونه‌گوئی هستند.
1 - قطبیت بی‌اعتبارِ در تشیع را، در جایگاه پیامبر قرار می‌دهند ولیعهد فرقه را امام فرض می‌کنند؛ چنان که جواد نوربخش مدعی می‌شود: «چون نبی امت آمد شیخ قوم» (92) و ملاسلطان گنابادی خویش را پیامبر، ملاعلی فرزندش را امام و بیدخت را غدیرخم می‌انگارد و در اجازه‌ای که جهت جانشینی فرزندش تنظیم می‌کند می‌نویسد: «پوشیده نماند که هر یک از اولیای عظام را در زمان حیات و بعد از ممات، خلفاء و نواب لازم، که رشته دعوت منقطع نشود که در بقاع ارض و در جمله‌ی زمان حکم یا ایها الرسول بلغ ما انزل (93) جاری باشد». (94)
2 - به این اکتفا نکرده، قطبیت ابداعی و اختراعی، جعل صوفیه را با امامت در یک مرتبه قرار داده، معرفت و شناخت این - به اصطلاح قطب را که کار قطاب را هم نمی‌کند - در مقام و مرتبه امام معصوم - علیه‌السلام - قرار می‌دهند؛ چنانکه ملاعلی گنابادی مدعی شده، می‌نویسد: «قطب ظاهری وقت را که امام ظاهر حیّ یُعرف است و امام زمانه است مهدی دانند و ظهور را ظهور آنها دانند که فرمود کُلنا مهدی و کُلنا هادی و کلنا صاحب السیف» (95) و برای اینکه چنین اعتقادی مخصوص معصوم نشود و شامل قطبیت هم باشد، اضافه می‌کند: «اَلشَّیْخُ فِی قومه کَالنَّبِی فِی أمته» (96)
3 - خویش را در مقام واسطه بین امت و امام دانسته، مدعی مرتبه‌ای فوق خلق و دون عصمت می‌شوند که بهترین آن طرح ولایت «جزئیه» با تعبیر و اصطلاح «ولایت قمریه» در مقابل تعبیر «ولایت شمسیه» مخصوصِ امام معصوم - علیه‌السلام - است چنان که علی تابنده از جمله روساء فرقه گنابادی می‌گوید: «ولایت کلیه شمسیه، ولایت کسانی است که همچون خورشید نورشان از خود و بالذات است؛ در حالی که ولایت قمریه مربوط به اولیاء جزء است؛ همچون ماه، نور ولایت خویش را از خورشید می‌گیرند و ولایتشان بالعرض است نه بالذات». (97) مجدالاشراف اول رئیس فرقه ذهبیه اغتشاشیه نیز همین ادعا را داشته، می‌نویسد: «ولایت جزئیه اقتباسی است از مشکوة صاحب ولایت کلیه شمسیه، در هر عصر مثل قمر از شمس فی کل الزمان». (98) و اگر بخواهیم بدانیم ولی جزء که دارای ولایت جزئیه قمریه است کیست، باید به این توضیح رئیس فرق ذهبیه توجه کنیم، او می‌نویسد: «چون شخص حجةالله که صاحب فقر محمدی است جلت عنایتهما اکنون به امر الله تعالی در حجاب بشریت و غیبت است، لهذا شخص ولی جزء که مرآت شمس وجه مبارک اوست» (99) همیشه با عنوان قطب وجود دارد که محمدحسن گنابادی این شخص را خلیفه و نماینده‌ی خدا می‌داند (100) و در اجازه سلیمانی تنکابنی مدعی می‌شود: «باب ولایت مفتوح و اوصیاء دوازده‌گانه - علیهم‌السلام - به موجب نص هر سابق برلاحق، مظاهر تامه الهی و هادیان خلق بودند، پس از غیبت مظهر ولایت کلیه مطلقه - سلام‌الله علیه - که صورتاً دسترسی به ظاهر بشریت آن حضرت نبود باب ولایت جزئیه مفتوح و مأذونین درایت و روایت که رشته اجازه هر یک مضبوط بوده و در این جزء زمان که عنایت الهی شامل این ذره‌ی بی‌مقدار محمدحسن صالح علیشاه غفر ذنوبه گردیده... یداً بید و نفساً بنفس به فقیر اتصال یافته» (101) با ذکر اینکه چنین مدعی نباید خویش را با «غفر ذنوبه» تعریف کند. این ادعای ولایت‌داری صوفیه همان سخنی است که نورعلی تابنده به طور واضح دور از گنگ‌گوئی اظهار نموده «اساس تصوف فقط همان مسئله وصایت و ولایت است نه سایر مطالب زائد، سایر مطالب در طی تاریخ و برحسب مقتضیات زمان ایجاد شده است». (102) یعنی اصالت دینی ندارد بلکه روساء صوفیه به سلیقه خود وضع کرده‌اند.
4 - در کنار این پراکنده‌گوئی‌های ضد و نقیض، خویش در مقام صاحب‌سرّی قرار داده، مدعی شده‌اند اسرار ولایت در غیبت کبری نزد آنها می‌باشد. «یعنی صوفیه، کسانی هستند که شیعه حقیقی نام دارند و مؤمن ممتحن می‌باشند» (103) و به حریمی راه دارند که ملک مقرب و نبی مرسل شایسته آنند!!! به هر روی سلطان حسین تابنده در جواب شخصی که از وی می‌پرسد آیا شما امانت و سرّی از ائمه دارید، می‌نویسد: «البته معلوم و طبیعی است که هر خانواده اسرار مخصوص به خودشان را دارند و امر ولایت به طریق اولی دارای اسرار می‌باشد». (104) در صورتی که حضرت امام‌خمینی - قدس‌الله روحه‌العزیز - در مقام عارفی کامل مکمل که قطع مسالک ناسوت نموده قدس ملکوت در حضرتش به ظهور نشسته بود به اعتبار فرموده آیة‌الله العظمی سیستانی می‌فرمودند: «ولایت از فقهاء است نه عرفا». (105) تردیدی نیست این بافته‌ها و بی‌ربط‌گوئی‌ها که جز در دکه‌های صوفیه پیدا نمی‌شود از هر کس در هر مقام و مرتبتی باشد پذیرفته نیست. چنانکه در جمع انبوه صحابه قدیس که غیری را در امر خلافت بر علی وصی امیرالمؤمنین - علیه‌السلام - ترجیح ندادند و در راه احقاق این حق غصب شده به درجه شهادت رسیدند. با تمام ویژگی خاص‌الخاصی که دارا بودند جز معدودی مانند حذیفه، کمیل بن زیاد و جابر جعفی با لقب صاحب سرّی پیامبر و امام تعریف نشده‌اند، یعنی در حریمی که مشاهیر صحابه‌ی وفادار به پیمان غدیر خم راه ندارند، چگونه می‌توان دعاوی عده‌ای عامی و بومی را پذیرفت؟! آن هم آدمک‌هائی که شاید از معمولی‌ترین مراتب ایمانی بهره‌مند، یا در همان حدّ پائین قرار داشته، دل به عشیریه و چشم به فطریه دوخته باشند. بنابر اعتراف مقربانِ بله قربان‌گوی قطب!! بین کاملین صاحب فرمان ارشاد به لحاظ تعظیم و تکریم اتباع فرقه نزاع در می‌گیرد، یکی مانند کیوان قزوینی از شیخیت عزل می‌شود، دیگری با دریافت لقب «شاه» رحمت علیشاه حائری شده، دلجوئی می‌گردد. آنگاه با چنین بی‌حقیقتی‌ها ادعای معنویت آن هم در حدّ مؤمن امتحان شده دارند.‌ ای کاش! به این توجه داشتن خلق کثیری معتقدند با جنجال صاحبان سبیل‌های از بناگوش در رفته و هیاهوی عربده‌کشانی که بر فرض محال در فلسفه و عرفان، کرسی هم برای نشستن دارند، نمی‌توان برای شخصی که با مریدش در حدّ یک ادعا و تردستی‌ها و ترفندهای ریاست تفاوت دارد قطبیت قائل شده و اگر، هر کس بپذیرد و به این سؤال جواب مثبت دهد، در زمره‌ی عقلا نباشد. در مجلسی که عده‌ای از دوستانِ هم دوره‌ای نورعلی تابنده حضور داشتند، مصاحبه او را تحت عنوان «سلسله نعمةاللهی و تحولات اخیر» با یکی از ایادی خودش می‌خواندند، آنجا که برای خود مدعی «منصب الهی» شده بود، همه خندیدند و گفتند لااقل می‌گذاشت آنهائی که با او رفیق غار بوده‌اند می‌مُردند سپس چنین ادعایی می‌کرد. دیگری که از نزدیکان فرقه گنابادی بود می‌گفت: من بعد از به قطبیت رسیدن او کاملاً به تشکیلات صوفیه بدبین شدم؛ زیرا به طور کامل از وضعیت اعتقادی و تقوائی ایشان از دوره رفاقت با علی کفائی نواده‌ی مرحوم کفائی و حسین... و سعید... در مشهد مطلع هستم تا سفرهای خارج و... که با این مقام و مرتبت سازش ندارد. من با انتخاب آقای نورعلی و بعضی از کسانی که به مقام شیخی انتخاب شدند، متوجه این مهمّ شدم. قطبیت منصب و مقامی است که دستیابی به آن ضابطه‌ای ندارد یعنی یک روز عمر بن عبدالعزیز می‌نشیند یک روز هم یزید، یک روز معاویة‌بن ابوسفیان قرار دارد یک روز هم معاویة‌بن یزید (106)... در حقیقت با چنین وضعیتی صوفیان مؤمنانی نیستند که قلبشان به ایمان امتحان شده باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. بحارالانوار: 158/17
2. شرح تجرید: 186
3. معانی‌الاخبار: 2؛ بحارالانوار: 184/2
4. سوره کهف: آیه 109
5. سوره نساء: آیه‌ی 59
6. یعنی: «به خدا قسم علم‌الکتاب یعنی علم همه کتاب نزد ما است». (کافی: 229/1 ح 5)
7. یعنی: «هیچ علمی نیست مگر این که من آن را آغاز کرده‌ام». (بحارالانوار: 269/77)
8. به اعتبار حدیث نبوی «اولنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد، کلنا محمد» (رسالة‌الولایه / قمشه‌ای: 5، ولایت نامه آیة‌الله سید ابراهیم میلانی: 101، ولایت‌نامه حجة‌الحق مهرعلی همدانی: 81، ولایت‌نامه حاجی آخوند محلاتی: 44) ائمه در شرایط عمومی امامت مانند یکدیگرند، از این جهت سایر ائمه - علیهم‌السلام - همانند علی می‌باشند.
9. و فاتحة ذلک کله معرفتنا و خاتمته معرفتنا (امالی طوسی: 694)
10. بشارة المصطفی: 176
11. فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه بما أراهم من قدرته (نهج‌البلاغه خطبه‌ی 147) البته نظیر این کلام از ناحیه مقدسه امام صادق - علیه‌السلام - نیز شرف صدور یافته است.
12. بصائرالدرجات: 23؛ بحارالانوار: 266/25
13. ادب فنای مقربان: 187/1
14. یعنی: «مؤمنی که خدا قلبش را برای ایمان آزموده است».
15. جامع‌الاسرار و منبع‌الانوار / تصحیح هنری کربین: 37 ش 73
16. عرفان ایران: 81/7
17. سید حیدر آملی در اندیشه ایجاد یک حکومت شیعی به این نیز اقدام کرد که صوفیه را با شیعه هماهنگ سازد؛ حتی برای چنین منظوری به نجف اشرف رفت لکن با مخالفت شخصیت‌های علمی شیعه مواجه شد.
18. تفسیر عیاشی: 139/1، تفسیر برهان: 314/1، الاختصاص / مفید: 326، بحارالانوار: 337/25 ح 17
19. اصول کافی: 286/1 ح 9: وافی: 619/3 ح 6؛ بصائرالدرجات: 383 ح 1، بحارالانوار: 332/25 ح 9
20. بصائرالدرجات: 28
21. المصباح المنیر، (سرّ)
22. کافی: 402/1 ح 5؛ وافی: 645/3 ح؛ بحارالانوار: 385/25 ح 44
23. کتاب خورشید تابنده: 31
24. کتاب ادب فنای مقربان: 125/4
25. نهج‌البلاغه خطبه 2 / اول بند دوم
26. پیامبر اکرم فرمود: «‌ای مردم هیچ علمی نیست جز آن که خدای تعالی آن را در من احصاء کرد».
27. احتجاج طبرسی: 31
28. المحتضر: 89 و 90؛ بحارالانوار: 153/26 ح 42
29. انوار النعمانیه: 32/1
30. نهج‌البلاغه خطبه 5 بند 3
31. بحارالانوار: 192/2 ح 33
32. حدیثنا «لایحتمله ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا مؤمن امتحن الله قلبه لایمان» (اصول کافی: 401/1 ح 4)
33. سوره‌ی بقره آیه 30 دیده شود.
34. بحارالانوار: 210/2
35. همان مأخذ: 136/193/2
36. اصول کافی: 401/1 ح 14
37. دانشنامه جهان اسلام: 388/7 ستون اول
38. بحارالانوار: 58/27
39. حسن بصری چهره جنجالی تصوف تألیف آقای مهدی عمادی مطالعه شود.
40. آسیب‌شناسی عرفان تألیف آقای عبدالرضا بارفروش ملاحظه شود.
41. بحارالانوار: 149/26
42. رجال کشی: 12؛ اصول کافی: 401/1؛ تهذیب‌الاحکام: 119/6
43. بحارالانوار: 74/74؛ مکارم‌الاخلاق: 459
44. اسدالغابه: ش 5869
45. سفینة‌البحار: 646/1
46. معجم رجال الحدیث / آیة‌الله خوئی: 22/4 ش 2025
47. بحارالانوار: 37/94، یعنی: «هیچ چیز نیست مگر این که شما سبب آن و راه رسیدن به آن هستید».
48. سوره بقره: آیه 29
49. یعنی: یا علی اگر من و تو نبودیم خداوند خلق را نمی‌آفرید. (ولایت نامه / حجة‌الحق علی محمد همدانی: 102)
50. جامع احادیث الشیعه: 1549/4
51. از علی (ع) در خصال صدوق: 266/2
52. از امام صادق (ع) در مرآت‌العقول: 62/11؛ اصول کافی: 370/2
53. یعنی: «هرکه حدیث ما را (اسرار ولایت ما را) فاش کند خدا ایمان را از او سلب فرماید» جامع احادیث‌الشیعه: 547/14؛ اصول کافی: 73/4؛ مرآت العقول: 62/11
54. بحارالانوار: 70/72
55. ادبِ فنای مقربان: 182/1 / کلام علامه مفسر جوادی آملی
56. زیارت جامعه کبیره
57. بحارالانوار: 191/2 ح 30
58. ولایت نامه آیت‌الله سید ابراهیم میلانی: 126
59. کتاب رویشگاه تصوف تألیف سید محمدحسین فقیه ایمانی ملاحظه شود.
60. می‌توانید به کتاب‌های معروف کرخی ناموس تصوف تألیف آقای مهدی عمادی؛ خرقه صوفیان تألیف آقای سید عباس وعیدی؛ آسیب‌شناسی عرفان تألیف آقای عبدالرضا بارفروش؛ فرقه صوفیان تألیف آقای دکتر سید محمد محدث رجوع بفرمائید.
61. حسن بصری چهره‌ی جنجالی تصوف تألیف آقای عمادی
62. بحارالانوار: 74/72
63. حدیث ولایت / مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری: 292/7
64. تذکرةالاولیاء که منسوب به عطار نموده‌اند دلیل ادعای ما می‌باشد.
65. دیوان شاه نعمت‌الله: 567 غزل 1537 چاپ فخر رازی با مقدمه آقای محمد عباسی
66. همان مأخذ: غزل 1525 ص 581
67. همان مأخذ: 75 غزل 234
68. کتاب خورشید تابنده: 432
69. علاوه بر کتاب در کوی صوفیان: 78؛ مؤلف کتاب «تصوف در یکصد پرسش و پاسخ» در جواب سؤالی به مذاهب صوفیه اشاره کرده است.
70. آشنایی با عرفان و تصوف / نورعلی تابنده: 91
71. آخرین صفحه رساله سعادتیه
72. بحارالانوار: 79/2
73. همان مأخذ: 129/26
74. کتاب ادبِ فنای مقربان: 180/1
75. از امام صادق (علیه‌السلام) در بحارالانوار: 151/2
76. بحارالانوار: 202/1
77. امالی طوسی 224 ح 40 مجلس 8؛ بحارالانوار: 200/1 ح 8
78. یعنی: «یاد دشمنان ما، یاد شیطان است» (عدة‌الداعی: 124؛ بحارالانوار: 468/75 ح 2
79. خصال صدوق: 506/4 ح 4؛ بحارالانوار: 278/5 ح 8
80. کتاب فتنه‌گران سیاست سیاه تألیف آقای سید ملک محمد مرعشی مطالعه شود.
81. سوره آل عمران: 31
82. چنانکه امام صادق (ع) به مفضل فرموده‌اند: «والله آدم سزاوار این نشد که خداوند با دست قدرتش او را بیافریند و از روح خود در آن بدمد مگر به ولایت علی «و ما کلم الله موسی تکلیماً الا بولایة علی» موسی شایسته گفتگو کردن با خدا نشد مگر به ولایت امیرالمؤمنین. (الاختصاص / مفید: 244؛ بحارالانوار: 294/26 ح 56)
83. امالی مفید: 142 ح 9؛ بحارالانوار: 262/100 ح 15، امالی طوسی: مجلس 36 ص 671 ح 19؛ بصائرالدرجات: 75 ح 9؛ کافی: 437/1 ح 3
84. بحارالانوار: 280/34 ح 1024
85. همان مأخذ: 212/2
86. همان مأخذ: 160/7
87. جامع احادیث‌الشیعه: 127/1؛ تفسیر المیزان: 33/19
88. مشکاة‌الانوار: 362
89. از نظر گذشت
90. عرفان ایران: 95/7 مقاله شهرام پازوکی
91. همان مأخذ: 81/7
92. تفسیر منظوم سوره‌ی حجرات: 29
93. این آیه مبارکه، مخصوص روز غدیرخم است که رسول خدا در مقام پیامبری، علی علیه‌السلام را به امامت و خلافت نصب کرد. جای دیگر کاربرد ندارد.
94. صالحیه چاپ دوم / 346
95. صالحیه چاپ دوم: 162 حقیقت / 91
96. لطائف معنوی: 130 که البته به صورت‌هائی دیگر نیز در متون صوفیه دیده می‌شود مؤلف اللؤلؤ المرصوع: 45 و سیوطی در اللالی المصنوعه: 153/1 آنها را جعلی دانسته‌اند.
97. خورشید تابنده: 13 - 14
98. تحفه الوجود: 9
99. قوائم الانوار: 39
100. یادنامه صالح: 163
101. همان مأخذ: 29
102. عرفان ایران: 132/11
103. عرفان ایران: 95/7
104. خورشید تابنده: 638
105. مقالات تاریخی: از رسول جعفریان / دفتر سیزدهم: 414
106. درباره معاویة‌بن یزید بن معاویه که روش ننگین گذشتگان خود را ادامه نداد می‌توانید به تاریخ حبیب‌السیر: 130/2 - 131 رجوع کنید.

منبع مقاله :
عفیفی، فرج الله؛ (1388)، صوفیان و حدیث‌سازی، تهران: راه نیکان، چاپ اول.